نقدی بر یهودیت

ساخت وبلاگ
[تصویر: 11581.jpg]

 

نویسنده: حاج بابا قزوینی یزدی

 

بباید دانست كه علماء یهود تتبع كتاب تورات نموده آنچه از اوامر و نواهی در آن كتاب مستطاب مسطور است. شماره كرده‌اند و گفته‌اند كه تمام آن اوامر و نواهی ششصد و سیزده است و تمام آنها را فرموده خدا می‌دانند و مطلقاً در میان ایشان از وجوب و استحباب و حرام و مكروه و مباح نیست، بلكه جمیع اوامر واجب و تمام نواهی حرام است و در آن میان فعل و ترك هیچیك را اولویت نیست. و تفاصیل آن را در اول نسخ تورات كه به قالب برده‌اند مسطور است.
و بعضی از علماء ایشان اساسی ترتیب داده و بنائی گزارده كه در مذهب یهودیّت اصولی و فروعی می‌باشد و اصول را سیزده چیز قرار داده و گویا غرض او از اصول اموری است كه اعتقاد داشتن به آنها را بر هریك از افراد بنی اسرائیل واجب دانسته و آن سیزده چیز اینست: اول خدا موجود است، دوم خدا أحد است، سوم جسم و جسمانی نیست، چهارم خدا قدیم است، پنجم خالق كل مخلوقات است، ششم اینكه نبوّت به قوم خاص خود داده است نه غیر، هفتم اینكه بر نخواست و برنخیزد از بنی اسرائیل مثل موسی علیه السلام، هشتم اینكه تورات راست و درست را بدست نبی خاص به قوم خاص خود عطا فرمود، نهم اعتقاد به ابدی بودن تورات، دهم خدا علیم است، یازدهم جزاء دهنده‌ی نیك و بد است، دوازدهم اعتقاد به آمدن ماشیح، سیزدهم اعتقاد به زنده شدن مرده‌ها.
و جمیع علماء كه بعد از این شخص بوجود آمده‌اند متابعت او كرده سخن اصول و فروع را در میان آورده به همین وضع قبول كرده، مگر یكی از علماء كه او را یوسف بن البو می‌گویند در مقام مقابله آن مؤسس ایستاده و سخنان او را رد كرده و ادلّه‌ای كه بر اثبات بعضی از آن اصول مثل ابدی بودن تورات و غیره اقامه نموده است نپذیرفته و گفته است كه: دلیلی بر این اصول مثل ابدی بودن تورات و فرستادن ماشیح نیست، بلكه چون تمام علماء به آن تصریح كرده‌اند ما را اعتقاد داشتن به آن واجب و بناء اصول را یوسف مذكور بر سه چیز قرار داده اول شناختن خدا، دوم اعتقاد به كتاب خدا، سوم اعتقاد به اینكه نیك و بد جزاء داده خواهد شد.
و غرض ما از ایراد این كلمات حصول اطلاع مطالعه كننده‌ی این رساله است بر تمام اوضاع این طائفه و در این مقام می‌گوئیم كه: بعضی از این اصول سیزده از جمله اموری است كه مطلقاً در تورات و كتب سایر انبیا دلیلی بر آن یافت نمی‌شود و یوسف بن البو نیز متعرّض این نشده.
و یكی از آن جمله اعتقاد به زنده شدن مرده‌هاست كه در كتب انبیاء مطلق اثری از آن نیست بلكه تمام جزای بدیها در دنیا مقرر است (1) مثل قحط و طاعون و شمشیر و رفع بركت و امثال اینها و ما قدری از آنها را در باب قبل از این باب نقل نمودیم و بر حقیر معلوم نیست كه چه چیز علماء یهود را بر آن داشته كه (2) قائل به زنده شدن مرده و حشر و نشر شوند و بر آن اصرار نموده داخل اصول شمرند و حال اینكه چیزی از مذهب ایشان موقوف بر آن نیست (3)، نه اینست كه در كتب انبیاء عبارتی موجود باشد كه بدون اینكه به نشر و حشر قائل شوند درست نیاید و نه اینست كه هرگاه ساكت از آن باشند راه بحثی بر ایشان مفتوح باشد، مگر اینكه از این اساس خواسته‌اند كه راه بحث عوام خود را بر خود مسدود سازند، زیرا كه اگر ایشان در مقام موعظه عوام خود را نصیحت كنند و گویند كه یهودیّت واجب است و تارك آن ملعون و مطرود است و كسی كه احكام تورات را برپا ندارد گرفتار خواهد شد به انواع عذابها كه خدا در تورات وعده فرموده مثل قحط و قتل و غیرهما. عوام در جواب خواهند گفت كه: ما می‌بینیم كه بسیاری از یهود ترك یهودیّت نموده مسلمان و نصاری شدند و بر ایشان بسیار خوب‌تر و بهتر از یهود كه بر یهودیّت باقیند می‌گذرد. پس علماء ایشان ملجأ شده‌اند كه در جواب بگویند كه محل انتقام از آنانی كه ترك یهودیّت كرده‌اند عالمی دیگر خواهد بود و آن عالم آخرت است و این جماعت بعد از زنده شدن معاقب خواهند شد.
و اگر این سخن را نگویند بر ایشان لازم می‌آید كه اذعان كنند كه مذهب یهودیّت باطل است و خدا را با آن طائفه نظری نیست.
و آنچه در خصوص ماشیح (4) قائل شده‌اند بنابراین است كه چون عبارات كتب انبیاء دلالت می‌كند بر وجود پیغمبر عظیم الشأن و ایشان را در رد آن میسر نیست و به حقیقت آن رسیدن و اذعان كردن نیز موقوف بر توفیق یافتن است كه از برای ایشان میسر نیست، فلهذا لفظ ماشیح پیدا كرده‌اند و اعتقاد به آمدن ماشیح را از اصول قرار داده هر روزه به گوش عوام خود می‌خوانند كه اگر احدی از ایشان را یكی از این آیات گوشزد شود به حقیقت آن نرسد و بی تأمّل حمل بر ماشیح كند.
و دیگر از جمله‌ی سخنانی كه در این مقام می‌توان گفت اینست كه دلیل بر اصل سوّم چیست، بلكه آنچه معلوم می‌شود از ظاهر عبارت كتب انبیاء غیر از این است.
و علاوه بر این سخنان كه مذكور شد این اساس اصول بسیار مغشوش و پریشان به نظر می‌آید و به تحقیق آن به وجهی كه بحثی بر آن وارد نیاید اشكال دارد، زیرا كه مؤسس استفسار می‌نمائیم كه آیا این سیزده امر از جمله‌ی ششصد و سیزده است یا نه؟ اگر بگوید بلی از جمله‌ی آنهاست اولاً می‌گوئیم كه چرا سیزده امر از میان آن امور امتیاز یافته و اصول شده و باقی به حال خود مانده و ثانیاً می‌گوئیم كه چنین نیست بلكه ما تتبع امور ششصد و سیزده كرده اول و ثانی این اصول را در آنجا یافتیم و از باقی خبری نبود.
و اگر آن شق تردید را اختیار كند و گوید كه این امور داخل ششصد و سیزده امر نیست، می‌گوئیم چنین نیست زیرا كه اول و ثانی چنانچه دانستی داخل است و مابقی داخل نیست.
و اگر مدعی گوید كه پیدا كردن اصول دخلی به ششصد و سیزده چیز كه علماء از تورات كرده‌اند ندارد بلكه این اصول اموری است كه باید اعتقاد به آنها داشت و تعلق به اعضاء و جوارح ندارد و آنچه علماء جمع كرده‌اند اموریست كه از افعال است و تعلق به فعل یا ترك دارد. خواهیم گفت كه اول و ثانی این اصول داخل اعتقاد است یا عمل و به اختیار هر شق دخول آن در یك جا بی‌جاست زیرا كه اگر از عمل است چرا در اصول شمرده شده و اگر از اعتقاد است چرا داخل ششصد و سیزده چیز است.
و اگر گوید چه مانع دارد كه امر واحد در تحت دو علم باشد به دو اعتبار و در مقام به این نحو باشد كه اعتقاد بوجود واجب الوجود و توحید داخل در اصول و وجوب تحصیل آن اعتقاد به این معنی كه هر مكلفی لازم است كه این اعتقاد را تحصیل نماید داخل در فروع و از ششصد و سیزده امر شمرده شود. می‌گوئیم كه آیا تحصیل اعتقاد یازده امر باقی بر مكلف واجب است یا نیست و چه فرق است میان وجوب تحصیل اعتقاد به این دو امر و آن یازده امر در صورتی كه واجب است همه واجب است و اگر واجب نیست هیچیك واجب نیست و فرق پیدا كردن تحكم است.
مگر اینكه گوید كه تحصیل این دو امر از تورات مستنبط است و از برای وجوب باقی اثری نیست. می‌گوئیم كه این سخن علاوه بر اینكه مخالف اعتقاد مؤسس مذكور است و آن مؤسس تمام این اصول را از تورات مستنبط می‌داند فی نفسه باطل است، زیرا كه با وجود آن همه تأكیدات كه در تورات وارد شده كه بر تورات چیزی مَیَفزائید و كم مَكنید لازم می‌آید كه در اول امر این همه امر بر تورات افزوده شود و مع ذلك حضرت موسی (علیه السلام) از آنچه كه مقصود از تكلیف است ساكت مانده اصول آن را به خلق نرسانیده باشد و این گمانی است بسیار فاسد.
و آنچه به گمان فقیر می‌رسد و گویا در نفس الامر چنین باشد آنی است كه مؤسس مذكور به جهت رواج دین یهود و اینكه مبادا رخنه‌ای در اساس آن بهم رسد چند چیز جسته و چنین پنداشته كه هرگاه این امور رایج شد دیگر دین یهود مصون و محفوظ خواهد ماند:
«اول»- اینكه نبوت به قوم خاص خود كه غرض از آن بنی اسرائیل است داده است نه به غیر ایشان و مقصود از تأسیس این مقدّمه اینست كه از غیر بنی اسرائیل پیغمبری نخواهد بود.
«دوم»- اینكه برنخیزد از بنی اسرائیل مثل موسی و حاصل این مقدمه به انضمام مقدمه اولی اینست كه هرگز شریعت موسی نسخ نخواهد شد، زیرا كه در صورتی كه پیغمبری مختصّ بنی اسرائیل باشد و مثل موسی پیغمبری از بنی اسرائیل برنخیزد البته شریعت آن حضرت نسخ نخواهد شد.
و سه اصل دیگر از آن سیزده اصل به جهت اتمام حجت و جواب از ابحاث باحثین قرار داده: اول اینكه تورات را به قوم خاص خود عطا فرموده، دوم آمدن ماشیح، سوم زنده شدن مرده‌ها. و یك مقدمه‌ی دیگر كه اعتقاد به ابدی بودن تورات باشد به جهت تأكید امر خود بناگذارده و این مقدمات را اصول نامیده كه در نظر مردم عظم داشته چنین دانند كه منكر یكی از اینها كافر و مستحق قتل است و منكر ضروری دین است و به مجرّد اینكه كسی از این مقوله سخنی بگوید تمام یهود اعم از عوام و خواص به انكار او برخیزند و گوش به حرف آن قائل نداده او را مستحق انواع عقوبت دانند.
باقی مقدّمات را از اصول شمردن و عدد آن را به سیزده رسانیدن به جهت استطراد و دفع ما یقال است كه كسی به راه فكر آن مؤسس پی نبرد و براساس تدلیس او اطلاع نیابد و بلكه به واسطه‌ی سخن حقّی باطل او نیز رواج یابد و مردم مخالفت اصول شش گانه را مثل منكر ذات خدا و صفات خدا دانند.
و ما این رساله را در این مقام به ذكر حكایتی كه از موضوع رساله خارج نیست ختم می‌نمائیم و امید اجر و چشم داشت ثواب در ترتیب و تنظیم آن از خداوند داریم لاغیر.
و آن حكایت اینست كه فقیر بعد از تشریف به شرف اسلام و ظهور و وضوح حقیقت شریعت خیر الأنام پیوسته راغب و طالب بود بلكه كسی را دلالت نموده گمراهان بی‌بصیرت را كه از امثال این ادلّه‌ی واضحه چشم می‌پوشند به فكر كار خود اندازد و همیشه در مقام حیرت و تعجب بودم كه چه چیز مانع بینایش علماء یهود شده و ایشان را از مشاهده‌ی چنین امری كه اظهر من الشمس است باز داشته، یا اینست كه كتب انبیاء سلف مطالعه نمی‌كنند و یا اینكه معانی آن را نمی‌فهمند و إلا هر بی‌فهمی كه ترجمه‌ی تحت اللفظ آن كتب را بفهمد به حقیقت كار می‌رسد و شبهه و شكی از برای او باقی نمی‌ماند.
و به این سبب مكرر گفت و شنود با این طائفه نموده مجالس متعدده در این خصوص منعقد ساخت، نهایت هرگز به فكر اینكه باید پرده از روی كار ایشان برداشت و ایشان را در انجمن ارباب فهم و ذكا رسوا ساخت نبود و هر وقت و هر مكان كه اتفاق ملاقات با یكی از علماء و دانشمندان ایشان می‌افتاد به مقتضای وقت كلمه‌ای چند از هرجا مذكور می‌شد.
تا اینكه در همین سال شخصی از طائفه‌ی یهود از مشهد مقدس طوس وارد دار العباده‌ی یزد شده كتابی به خط یهود ابراز نمود كه یكی از علماء آن طائفه كه در مشهد مقدس ساكن است تألیف نموده و آن را مسمّی بحیاة الروح ساخته و در آن كتاب سخن از اصول سیزده گانه پرداخته، روزی فقیر به عنوان تفنّن نظر به صفحه‌ای از صفحات آن كتاب انداخته عجب گنجی به نظر آمد و معنی كَنْزُ المُهْمَلات كه در ألسنه و أفواه مشهور است مشاهده شد، زیرا كه مولف آن كتاب به همین قدر كه در اصول یهود تصنیف نماید راضی نشده كتاب مذكور را از نظم و نثر ملمّع ساخته از سخنان حكما اعم از اشراق و مشا (5) خصوصاً از رساله‌ی حدود شیخ ابوعلی سینا (6) بسیاری در آن درج كرده با اینكه خود هر از بر فرق نكرده و عبارات و كلمات یهود را كه میراث به كسی دارد نفهمیده و مع ذلك گاهی در مقام نصیحت و گاهی در حین فخریه بعضی كلمات پهلودار نامربوط از او طراویده.
چون این مراتب مشاهده‌ی حقیر گردید و عمق حمق آن طائفه را كه تا آن وقت نفهمیده بود فهمید لازم دید كه عجالةً در دارالعباده‌ی مذكور چند مجلس عام و ازدحام تمام برپا نموده علماء و بزرگان و عوام و سایر الناس آن طائفه را گوشمالی داده قبایح اعمال و عدم ادراك و لجاج و بی‌انصافی ایشان را در حضور دانشمندان هر طائفه برایشان شمارد و بالكلیّه از قبایح و فضایح ایشان پرده بردارد.
و به همین اكتفا نكرده نگارش گزارش آن مجالس را از علماء و حضار التماس نماید و سواد آن را به اطراف عالم منتشر سازد تا تنبیهی باشد كه دیگر از اهل ذمّه كسی از حدّ خود پا بیرون نگذارد.
و چون این عزم تصمیم یافت به اشفاق صاحب اختیار آن بلد دام اقباله العالی سه چهار مجلس منعقد شد و تمام علماء و فضلاء و قضاة و حكّام و اعیان و اشراف و عوام در آن جمع شدند و طائفه‌ی یهود نیز حاضر شده علماء و فضلاء ایشان را در صف اسلام راه داده ایشان را از هر رهگذر مطمئن خاطر ساختند و حالی خاطر نشان ایشان شد كه كسی را با ایشان از رهگذر چوب و خنجر كاری نیست و جدال از روی علم و ادلّه‌ی كتاب آسمانی است.
و بعد از تأسیس این اساس سخن در میان آمده هریك از مجالس مذكوره به قدر چهار پنج ساعت نجو می‌كشید و خلاصه‌ی آنچه حضّار مجلس گزارش آن مجالس را در مقام شهادت نگاشته خامه‌ی فصاحت ختامه فرموده‌اند در این مقام نقل می‌نمایم.
و صورت التماس نامه‌ی فقیر از فضلاء حضار اینست:
بعد از حمد و ثنای حكیم مرسلی كه بواسطه‌ی ارسال رسل و انزال كتب سرگشتگان بیدای حیوانی را به سر منزل حصول امانی هدایت نمود و پس از درود و نعمت نبی مرسلی كه به آیات ظاهره و معجزات باهره متحیّران صحرای هیچ میدانی را به شهرستان وصول به سعادت جاودانی دعوت فرموده.
غرض از تحریر و تسطیر این كلمات وافرة البركات آن است كه چون حضرت بخشاینده‌ی شفیق قائد توفیق را رفیق طریق این در بحر معاصی غریق نمود و به مقالید غایت بینهایت ابواب هدایت بر خاطر او گشود و بر خود واجب و لازم گردانید و شكراً لبعض نعمائه به قدر مقدور سعی و كوشش نموده آنچه در بیان حقیقت و ثبوت ملت بیضای محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) از كتب انبیاء ساب علیهم صلوات الله الملك الخالق مستفاد می‌گردد به منصّه‌‌ی ظهور رسانیده اطمینان بخش خاطر موافقان و بر هم زن هنگامه‌ی مخالفان گردد، فلهذا مدتی مدید اوقات شبانه روزی خود را صرف تدرّب كتب انبیاء سلف و تبكیت و الزام علماء ناخلف نمود و نقاب اختفاء از چهره‌ی عروس مدعا به احسن وجهی گشود، تا اینكه كار به جائی رسید كه كمترین به این وصف معروف گردید و الزام این طائفه را از كمترین هر صاحب حواسی دید و شنید و عداوت طائفه‌ی یهود نسبت به این امیدوار به الطاف قادر ودود به مرتبه‌ی اعلی رسید و در این اوان كه جمعی از خراسان به این سامان آمدند در میان ایشان یكی از یهودان كتابی ابراز نمود كه یكی از آن طائفه علی رغم حقیر تصنیف نموده و ادّله‌ی فاسده و شواهد متفرّقه‌ی كاسده خود را در رشته‌ی تألیف كشیده، چون اساس آن مبنی بر انكار ضروریات خود یهود است صلاح چنین دانسته شد كه پیش از آنكه بر آن كتاب شرحی بلكه جرحی نوشته آید بر علماء یهود مراتب مذكوره را مشافهة علی رؤس الاشهاد موجّه داشته شهود عدل بر آن گرفته آید كه راه انكار آن طائفه ادبار مسدود گردد.
پس التماس و استدعاء از علماء و فضلاء و اشراف و نقباء و سادات و عظماء و سایر مؤمنین و غیره هم از هر ملت كه در مجالسی كه فیمابین حقیر و علماء یهود اتفاق افتاد حاضر بودند، می‌نماید كه آنچه دیده و شنیده باشند در حواشی صحیفه مرقوم سازند و به مهر خود مزین فرمایند، الباقی و السلام علیكم.
و خلاصه‌ی سجلات كه علماء عظام و فضلاء گرام بر صحیفه نوشته‌اند بر سبیل اختصار و حذف تكرار اینست كه نقل كرده می‌شود.
عالی جناب فضائل مآب مقدس ألقاب سلالة الفضلائی كهف الحاج و العمار مستدعی متن در مجالس متعدده كه به هم نزدیك و در اوایل شهر ذی قعدة الحرام سنه‌ی هزار و دویست و ده هجری بود آیات و اخبار بسیار از تورات موسی و كتب انبیاء مثل حضرت شعیا و ارمیا و دانیال و حیقوق و صحیفه‌ی نحمان كه در میان یهود به نبوت هیلد مشهور است و به زبان فارسی به وحی كودك موسوم است و غیره هم و تفاسیر و بیانات علماء در بیان نشان و اظهار شأن ذی شأن خاتم پیغمبران بر آن گمراهان خواند و ایشان در جواب آن ادلّه از شاخی به شاخی پریده گاهی می‌گفتند كه آن جماعت كه از ما اعلم بودند متشبّث به این طریقت بودند و ما نیز متابعت ایشان می‌كنیم و نوبه‌ی دیگر می‌گفتند كه این ادلّه و آیات بر ارمیا صدق می‌كند و بعد از ابطال این سخنان به ادلّه و برهان چاره به جز اذعان به نبوّت و سروری و اقرار و اعتراف به پیغمبری آن جناب ندیده با آن همه عناد و لجاج و اصرار و انكاری كه در جبلت آن طائفه موجود است متفّق الكلمه گفتند كه آن جناب پیغمبر بر حقّ و مبعوث از حقّ بر خلق است نهایت مبعوث است بر جماعتی كه كتاب و رسولی نداشته باشند و بنی اسرائیل كه صاحب كتاب و شریعتند مكلف به متابعت آن حضرت نیستند و چون از ایشان بر این تخصیص مطالبه‌ی دلیلی شد به غیر از دفع الوقت جوابی ظاهر نشد.
و عالی جناب مذكور ادّله‌ی بسیار از آیات و اخبار برخلاف ادعاء ایشان اقامه نموده علماء بنی اسرائیل سعی و كوشش بسیار در تحریف و تبدیل آنها نمودند، اما امر از آن ابین و دلالت ادلّه بر مدعا از آن اظهر بود كه بر احدی مخفی ماند و فی الحقیقه این گزارش باعث تجدید ایمان جمعی كثیر از مؤمنان گردید و ایمان علم الیقین مسلمانان به عین الیقین رسید «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (7) «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‌»‌(8).
و علماء یهود در ضمن صحیفه‌ی مذكوره به خط عبری این فقرات را نوشته اسامی خود را در ذیل آن ثبت نمودند: كمترینان ملاهای بنی اسرائیل ساكن یزد فلان و فلان إلی آخرها قائل هستیم موافق گفته‌ی نبوّت هیلد كه این محمد نام از اولاد حضرت اسماعیل پیغمبر بر حقّ است از جانب خدا برای بنی اسماعیل غیر از بنی اسرائیل عن قبول فلان عن قبول فلان... إلی آخر الاسماء.
این بود خلاصه‌ی آن صحیفه و در نقل سجلات علماء و فضلاء اسلام نهایت اختصار به عمل آمد و آنچه نقل شد مضمون یك سجل بود و بر صحیفه‌ی مذكوره دوازده سجل نوشته شده است و چون مضمون تمام به یكدیگر قریب بود و در نقل باقی فایده ندید از ایراد اعراض نمود.
الحمد لله اوّلاً و اخراً و الصلوة و السلام علی نبیه محمد و آله و سائر الانبیاء و المرسلین و رحمه الله و بركاته.

پی‌نوشت‌ها:

1.بنابر كتب خود آنها.
2.با توجه به تورات و كتب انبیاء دیگرشان.
3.به خلاف دین مقدس اسلام كه معاد از اصول آن و سهم بزرگی از قرآن را شامل شده است.
4.مطالبی راجع به ماشیح مذكور شد.
5.مرحوم آیه الله مطهری رحمه الله تعالی در بیان اشراق و مشاء می‌فرماید: فلاسفه‌ی اسلامی به دو دسته تقسیم می‌شوند، فلاسفه‌ی اشراق و فلاسفه‌ی مشاء، سر دسته‌ی فلاسفه‌ی اشراقی اسلامی، شیخ شهاب الدین سهروردی از علماء قرن ششم است و سردسته‌ی فلاسفه‌ی مشاء اسلامی، شیخ الرئیس ابوعلی سینا به شمار می‌رود. اشراقیان پیرو افلاطون و مشائیان پیرو ارسطو به شمار می‌روند. تفاوت اصلی و جوهری روش اشراقی و روش مشائی در این است كه در روش اشراقی برای تحقیق در مسائل فلسفی و مخصوصاً «حكمت الهی» تنها استدلال و تفكرات عقلی كافی نیست، سلوك قبلی و مجاهدات نفس و تصفیه‌ی آن نیز برای كشف حقایق ضروری و لازم است، اما در روش مشائی تكیه فقط بر استدلال است. (آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه صفحه‌ی 141).
6.ابوعلی سینا از مشاهیر بزرگ جهان اسلام و از اعاظم شیعه به شمار می‌رفت و چنانچه در الكنی و الالقاب، جلد2، ص172، آورده شده است: او حسین بن عبدالله بن سینا و به شیخ الرئیس ملقب بود... و در سنه‌ی 427 یا 428 قمری در شهر همدان درگذشت، اعلی الله مقامه العالی.
7.سوره‌ی نور، آیه‌ی 40.
8.سوره‌ی حدید، آیه‌ی 21.
منبع مقاله : 
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رساله‌ای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول

- - , .

تهران پاتوق...
ما را در سایت تهران پاتوق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی tpg بازدید : 214 تاريخ : پنجشنبه 29 بهمن 1394 ساعت: 1:32